جاوا وب

این سایت را حمایت می کنم

فروشگاه آنلاین

برنامه نویسی VB

جاوا وب



کلبه عاشقی

عشق

 

چه زیبا! گفتم دوستت دارم !چه صادقانه پذیرفتی!
 
چه فریبنده ! آغوشم برایت باز شد !چه ابلهانه! با تو خوش بودم !
 
چه كودكانه ! همه چیزم شدی ! چه زود ! به خاطره یك كلمه مرا ترك كردی !
 
چه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدم ! چه حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من آمد!
 
چه بیرحمانه! من سوختم!
نوشته شده در چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:,ساعت 9:57 توسط حامد| |

 

از امروز

شعر من

مخاطب ندارد

، مخاطب شعرهایمـــ

به سادگیـــ یک لبــــــــــــــخند رهایم کرد…!

نوشته شده در چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:,ساعت 9:12 توسط حامد| |

 



قشنگ ترین کنسرت دنیا

صدای نفس نفس زدن تو در آغوشم بود...!
نوشته شده در چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:,ساعت 9:9 توسط حامد| |

نوشته شده در چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:,ساعت 9:1 توسط حامد| |

فراموش کردن بعضیا خیلی سخته

انقدر که حتی وقتی میدونی دیگه خبری ازشون نمیشه

شماره شون رو هنوز از حفظی...

هنوز وقتی تلفن ات زنگ میزنه

میگی شاید اون باشه

هنوز یه وقتها دوست داری ...

زنگ ِ مخصوصی که روی شماره ش گذاشته بودی رو بشنوی !!!!
.
.
.
نوشته شده در چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:,ساعت 8:43 توسط حامد| |

 

 

یک روز می بوسمت
یک روز که باران می بارد ،
یک روز که چترمان دو نفره شده ،

یک روز که همه جا حسابی خیس است
یک روز که گونه هایت از سرما سرخ سرخ ،
آرام تر از هر چه تصورش را کنی ،
آهسته ، می بوسمت ...
یک روز می بوسمت !
هر چه پیش آید خوش آید !
حوصله ی حساب و کتاب کردن هم ندارم !
دلم ترسیده ،
که مبادا از فردا دیگر « عشق من » نباشی .
آخر ، عشق سه حرفی کلاس اول من ،
حالا آن قدر دوست داشتنی شده
که برای خیلی ها سه حرف که سهل است ،
هزار هزار حرف
یک روز می بوسمت
به قول شاعر :
عشق کلاس اول ،
تنها سه حرف است ،
اما کلاس آخر ،
عشق هزار حرف است ... .
یک روز می بوسمت !
فوقش خدا مرا می برد جهنم !
این شعر برام خیلی اشناست
فوقش می شوم ابلیس !
آن وقت تو هم به خاطر این که
یک « ابلیس » تو را بوسیده ،
جهنمی می شوی !
جهنم که آمدی ،
من آن جا پیدایت می کنم
و از لج خدا هر روز می بوسمت !
وای خدا !
چه صفایی پیدا می کند جهنم ... !
یک روز می بوسمت !
می خندم و می بوسمت !
گریه می کنم و می بوسمت !
یک روز می آید که از آن روز به بعد ،
من هر روز می بوسمت !
لبهایم را می گذارم روی گونه هایت ،
و بعد هر چه بادا باد : می بوسمت
تو احتمالا سرخ می شوی ،
و من هم که پیش تو همیشه سرخم
نوشته شده در چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:,ساعت 8:39 توسط حامد| |

 

❤ بـــا بودنتـــ !

پـــُـــر کنــے . . .

کجــاے ِ قصــه ـهـا بـه خواب رفتــه ایے کـ دیگــر یادت نیست

اینجــا کســے هست کـ

بــه هواے ِ تــو ، نفس مے کشـــد . . . ❤


نوشته شده در سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:,ساعت 15:5 توسط حامد| |

 


مثل دیروز ، بیشتر از امروز دوستت دارم .
نمیدانم فردا چه میشود ،
اما فردا نیز بیشتر از امروز دوستت دارم.
به امید فردا ننشسته ام
زیرا امروز که با توام دیگربه فردا نیازی ندارم ،
امروز را میخواهم ،
زیرا تو در کنار منی ،
من که همیشه گفته ام تو تا ابد مال منی.
هنوز باور نداری که دنیای منی ،
هنوز نمیخواهی بفهمی که تنها عشق منی.
کور شوند چشمهایم اگر جز تو به کسی دیگر نگاه کنند ،
بشکند قلبم اگرجز تو برای کسی دیگر فدا شود ،
نمیخواهم زندگی ام تباه شود ،
اینجا دیگر با تو آغاز یک زندگیست،
قلب من بی حضور تو پر از آشفتگیست .
بیشتر از دیروز دلتنگت هستم
و بیشتر از همیشه آرزوی من در کنار تو بودن است.
راز خوشبختی همیشه با تو بودن است ،
خوشبختم از اینکه تو را دارم .
با تو بودن بهانه ایست برای نفس کشیدنم ،
بی تو بودن یک سقوط است از قله خوشبختی ام .
 من که همیشه به عشق تو صعود میکنم به قُله های خوشبختی ، 
و فتح میکنم قُله عشق را .
 مثل دیروز ، بیشتر از امروز ، دوستت دارم
اگر فردا نیز زنده بمانم ، برایت میمیرم
نوشته شده در سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:,ساعت 14:33 توسط حامد| |


Power By: LoxBlog.Com

با کلیک بر روی 1+ ما را در گوگل محبوب کنید